یکی از مشکلات جامعه ی امروزمان، این است که ن این سرزمین قدر و ارزش و جایگاه خود را نمی دانند. حداقل هم که نیست این تعداد هیچ، می شود به جرات گفت درصد بسیار زیادی از ن این سرزمین جزء این دسته هستند. نی که همیشه جنس دست دوم تلقی شدند، نی که چون "زن" بودند، در پستوی خانه ها ماندند و با گفتن این جمله ی "زن هر چقدرم درس بخونه تهش باید ک بچه بشوره" از جامعه دور ماندند و پوسیدند. نی که نباید با جنس مخالف دوست شوند و این کار برایشان جرم است ولی در مقابلش پسر باید قبل ازدواج با هزار دختر دوست شده باشد تا همه را تست کند و می دانید؟ تازه او مرد است، هیچی ازش کم نمی شود. نی که همیشه زیر ذره بین بودند و حریم خصوصی نداشتند، حق انتخاب نوع پوشش خود را نداشتند، خیلی چیزها نداشتند؛ چون شوهرشان رویشان غیرت داشته است.
حال این مقدمه را گفتم که برسم به اینکه تهمینه ی میلانی ِ عزیز برای این سوژه فیلم ساخته است، فیلم که نه شاهکار.
ملی و راه های نرفته اش ماجرای دختری که در خانواده ای بزرگ شده که زن در آن حق ادامه تحصیل ندارد، حق بیرون رفتن از خانه ندارد و موفقیت زن در شوهر کردن خلاصه می شود. ملیحه از دست خانواده اش به پسری پناه می آورد که دوستش دارد و جنس محبتش با جنس محبت اعضای خانواده اش فرق دارد، اما .
این فیلم را ببینید و به تمامی اطرافیان و آشنایان مخصوصا بانوان دیدن آن را پیشنهاد کنید.
بعد از چند سال دلم تنگ شد برای فضای نوشتن در وبلاگ. به این فکر می کردم که چقدر فضاهای مجازی دیگر که دقیقا منظورم اینستاگرام و تلگرام است، هیچ کدام از چیزهایی که می خواستیم را بهمان نداد و همین چیزهای خوبی هم که وبلاگ داشت ازمان گرفت.
داشتم دو دو تا چهار تا می کردم که دارم با گذاشتن وقت زیاد در فضای اینستاگرام چه چیزی می دهم و چه چیزی می گیرم.
_ دوست دارم تاثیرگذار باشم؟ نمی توانم. چون به خاطر انبوه اطلاعات و داده ها، حجم کوچک محتوایی که من تولید می کنم بسیار، بسیار تاثیرگذاری کمی دارد.
_ می خواهم از زندگی دیگران خبر داشته باشم؟ خب حالا که دارم و می دانم هر روز، هر کس دارد دقیقا چه غذایی می خورد و با چه کسی بیرون می رود چه گلی بر سر مبارک خودم و خانواده ام زده ام؟
_ می خواهم کسانی که دنبالشان می کنم بر من تاثرگذار باشند؟ خب چرا نروم سراغ منابعی که کسانی که دوستشان دارم از آن ها تاثیر گرفته اند؟ مثل کتاب ها، هنر، مقالات و .
با توجه به کتابی که دارم می خوانم (فلسفه ملال | لارس اسونسن) زندگی ما از معنا تهی شده است. یا بهتر است بگویم زندگی انسان وقتی از خدا جدا شد، بی معنا و پوچ شد (زیرا دیگر هدف از پیش تعیین شده ای برای زیستن نمی دید). در پی این بی معنایی، ملال به سراغ انسان آمد. اگر می پرسید ملال یعنی چه؟ باید بگویم تعبیر خودمانی ترش می شود بی حوصلگی. (زمانی که انسان میلی دارد، در صورت برطرف نشدن، احساس رنج می کند و در صورت برطرف شدن احساس ملال، زیرا برطرف شدن میل جایگزین معنا نمی شود). حال ره آورد ملال برای انسان چه بود؟ خب برای همه ی انسان ها که مثل هم نبود. ولی برای خیلی از انسان ها، رفتن به سراغ سرگرمی هایی که دقیقا به منظور وقت کشی ایجاد شده بودند. مثل تلویزیون، فضاهای مجازی و .
این بین هم برد با فضاهای مجازی بود. زیرا به مخاطب خوشحالی آنی هدیه می داد. تو دیدن دکوراسیون خانه دوست داری، بفرما! یک عالمه عکس با موضوع دکوراسیون خانه. و اینگونه بود که انسان ها از یک جایی به بعد به جای تلاش کردن برای رسیدن به آرزوهایشان، آرزوهای خود را لایک کردند.
این حرف ها را زدم، که به خودم گفته باشم حواسم بیشتر به این باشد که من احساساتم را کنترل می کنم، یا احساساتم من را. که بیشتر دو دو تا هارتا کنم که همین چند روز کوتاه عمر را درست سپری کنم. که زندگی کنم نه زندگی را پشت قاب شیشه ای یک تلفن نگاه کنم.
درباره این سایت